دسته: اشعار
رحمت اهل کرم
ای کاش لحظهای که تو را دیدهام، نبوداین غم اگر نبود، دگر هیچ غم نبود با کوه درد دوری و هجران روی توفرقی میان تاری روز و شبم نبود وقت وداع، چنان بیخودم ز...
موج ناآرام
گمنام نه، او نام نداردموجی است که آرام ندارد اجزاش همه رمز و پیام استهر چند که پیغام ندارد خورشید غباری است معلقدر گوشهی راهی که سرانجام ندارد عالم همه در محضر اوینددلدادهی عشقی...
فروغ روی تو
من که شبها مدام میپرسم…مهر تابندهات کجاست؟ چراصبح، وقت طلوع میخوابمکه نبینم فروغ رویت را؟ من که هر شب، چو ابر بارانیدر فراق تو، رود رود کنمپس چرا از وصال میترسممیگریزم ز خیسی دریا؟...
رهسپار عشق
گوشه چشمی ز کرم باز شد ره بنمودی، سفر آغاز شد ای که همه بسته به موی تو اند رهسپر عاشق کوی تو اند ای که جهان مست تولای تو کون و مکان صحن...