دسته: اشعار

0

می ناب

در بند کمند یار بودنبه زان که به انتظار بودن در بازی جان و جاودانیبازنده‌ی این قمار بودن مست رخ عشق بودن ای عشقصد بهتر از این خمار بودن رویت می ناب هفت سالهای...

0

رحمت اهل کرم

ای کاش لحظه‌ای که تو را دیده‌ام، نبوداین غم اگر نبود، دگر هیچ غم نبود با کوه درد دوری و هجران روی توفرقی میان تاری روز و شبم نبود وقت وداع، چنان بیخودم ز...

0

بند دخیل

با این امید، بر سر کویت نشسته‌امبا این امید، فرش رهت کرده، دیده‌ام دست از طلب ندارم و هر روز و هر شبمدستان التماس به سویت گشوده‌ام تا بگذری ز کوچه‌ما، بی‌وفای منبند دخیل...

0

موج ناآرام

گمنام نه، او نام نداردموجی است که آرام ندارد اجزاش همه رمز و پیام استهر چند که پیغام ندارد خورشید غباری است معلقدر گوشه‌ی راهی که سرانجام ندارد عالم همه در محضر اوینددلداده‌ی عشقی...

0

فروغ روی تو

من که شب‌ها مدام می‌پرسم…مهر تابنده‌ات کجاست؟ چراصبح، وقت طلوع می‌خوابمکه نبینم فروغ رویت را؟ من که هر شب، چو ابر بارانیدر فراق تو، رود رود کنمپس چرا از وصال می‌ترسممی‌گریزم ز خیسی دریا؟...

0

روز می

این دل که گاه مستی در روز می پرستی با عشق زنده باشد پروانه سان بگردد بر گرد جان بگردد روح دمنده باشد تا اوج آسمان ها بیرون ز حد جان ها جان پرنده...

0

مقرون منت

مرا مقرون منت کردی ای دوست تو از من رفع محنت کردی ای دوست دلم را عشق دادی، سوز دادی پذیرفتی، محبت کردی ای دوست مگر من لایق کوی تو بودم که این بیگانه...

0

رهسپار عشق

گوشه چشمی ز کرم باز شد ره بنمودی، سفر آغاز شد ای که همه بسته به موی تو اند رهسپر عاشق کوی تو اند ای که جهان مست تولای تو کون و مکان صحن...

0

چرا؟

چرا میان عاشقان، کسی مرا نمی برد؟ در این جهان بی کسی، کسی مرا نمی خرد؟ میان ماست حائلی که من به او نمی رسم خدای من چرا کسی حجاب را نمی درد؟