صنما درد فراقت که به من می گفتیدردکی بود که من موقع وصلت دارم

آتش هجر به آتشدان عشقگرمی لبهای یار است، ای صنم

رفته در اوج و از آن بالاهاگوشه چشم به ما می انداختنقطه هیچک ما را می دیدبسکه جان بهر جوانان…

خواب از سر من پریدچشمان دلم دریددل در کف یار و منزین ها نفسم برید

تفتیده دلهای جهان، در یاد باران علیدستم به دامانت بیا، ای یار یاران علیدنیا شب است و بی سحر، بی…

از چک چک اشکم ندا آید که دلبر دلبرادل در هوای کوی تو پر می زند، از در درااشک من…

مهربانا مهربانی هات کودلبری ها، خوش زبانی هات کورفته از یادت تمام وعده هاروزگار حکمرانی هات کو