چهل حلقه مفقوده مدیریت فرهنگی

11 اسفند 1401

منظور از «مدیریت فرهنگی» در این سلسله مطالب، مجموعه فعالیت هایی است که به اداره حوزه های متنوع فرهنگ، هنر، رسانه، آموزش، صدا و سیما، فیلم، سینما، نمایش، کتاب، و امثال آن مربوط می شود. از دیدگاه من که نزدیک به 40 سال است در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه و فیلم و سینما فعالیت داشته و قلم می زنم و همچنان در این عرصه مشغول هستم، مشکلات و موانع عدیده ای وجود دارد که نمی گذارد تا آن چه مجموعه مدیریت سپهر فرهنگی کشور می خواهد و مطالبه می کند، جامه عمل بپوشد. افزون بر دشمنی های بی شمار استکبار، دلایل و مسایل دیگری هم هست که غالباً ریشه در ناآگاهی و بی علمی، و بی تجربگی ما دارد. در این مطالب سعی شده است حداقل اشاره هایی به اهم این موارد صورت پذیرد. ان شاء الله

اول: مدیر فرهنگی باید استراتژیست باشد…

یکی از مهم ترین ویژگی ها، بلکه مهم ترین ویژگی یک مدیر فرهنگی استراتژیست بودن او است. استراتژیست چه معنی ای می دهد و چرا این قدر در مدیریت فرهنگی اهمیت دارد؟ وقتی برای فهم بیشتر از واژه استراتژیست به اینترنت مراجعه می کنم، موتور جستجوی گوگل بلافاصله به عنوان اولین گزینه، پایگاه دایره المعارف ویکی پدیا را برای دریافت پاسخ، پیشنهاد می دهد. شاید این سوال مطرح باشد که در عین حال که سایت ها و پایگاه اینترنتی فراوانی در اینترنت پیدا می شود که می تواند به پرسش ما در خصوص معنی واژه استراتژیست(شاید) درست تر و کامل تر ارائه بدهد، گوگل چرا بلافاصله، ویکی پدیا را پیشنهاد می دهد؟ اما واقعا چرا؟ اگر خباثت و رذالت صاحبان گوگل را کنار بگذاریم، دلایل موجّه دیگری هم پیدا می شود که می تواند برای ما مفید باشد و ما را در مسیری که به عنوان مدیر فرهنگی پیش روی خود داریم، یاری برساند؛ که یکی از آن ها، نگاه استراتژیک کسانی است که سال ها قبل این دایره المعارف را ساخته و به طور پیوسته و مستمر آن را مدیریت کرده، پیش برده­ اند تا جایی که امروز اگر مهم ترین و پیشروترین مرجع پاسخگویی به سوالات مراجعه کنندگان نباشد، لاأقل یکی از آن هاست… در این مورد باز هم خواهم گفت.

مطابق با اعلام ویکی پدیا؛ اِستراتِژیست (انگلیسی: Strategist) یا اِستراتِژ (به فرانسوی: Stratège) یا راه پرداز یا راهبردشناس شخصی است که مسئولیت فرمول‌بندی و پیاده‌سازی یک راهبرد (استراتژی) را بر عهده دارد. استراتژی عموماً شامل تعیین اهداف، تعیین اقدامات برای دستیابی به اهداف، و به حرکت درآوردن منابع برای اجرای آن اعمال است. «یک استراتژی توصیف می کند که اهداف چگونه از طریق منابع حاصل خواهند شد.» رهبری ارشد یک سازمان عموماً وظیفه تعیین استراتژی را بر عهده دارد. این استراتژی می تواند شامل برنامه یا پلان (Plan)، شگرد (Ploy)، الگو (Pattern)، جایگاه یا پوزیسیون (Position)، و چشم‌انداز یا پِرسپِکتیو (Perspective) باشد. این کار شامل فعالیت‌هایی نظیر برنامه‌ریزی راهبردی و تفکر راهبردی می‌شود.[1] روح حاکم بر این تعریف، «مفهوم آینده نگری» است. بدین معنا که تا فردی آینده نگر نباشد، نمی تواند استراتژیست باشد. و صد البته، آینده نگری مقدمات و الزامات فراوانی دارد. صرف این که فرد بخواهد آینده نگر باشد، کاری از پیش نمی برد. بنابراین پیش از آن که به الزامات و مقدمات آینده نگری پرداخته شود، باید به این پرسش پاسخ داده شود که رابطه و نسبت مدیریت فرهنگی با آینده نگری چیست؟

از نظر نویسنده، اگر مسئولیت­ ها و مشاغل کل جهان را در یک هرم قرار دهند و نسبت آن را با نقش زمان در نتیجه بخشی اش بررسی نمایند، به صورت کلی در پنج طبقه (مسئولیت ها و مشاغل «خدماتی»، «مهندسی»، «اقتصادی»، «فرهنگی»، «سیاست و کشورداری») تقسیم می شود. بزرگترین طبقه از نظر تعداد افراد شاغل و از نظر گستردگی و تعداد مشاغل مربوط، به بخش خدمات اختصاص دارد. تصمیم و اقدام در خصوص این گونه از مسئولیت ها بلافاصله خود را نشان می دهد و در کمترین زمان را نتیجه می دهد. مثلاً فروشنده یک مغازه، بلافاصله (یا در کمترین زمان) در مقابل پرداخت بهای جنس یا خدمت، آن را به خریدار تحویل داده، خریدار بلافاصله (یا در کمترین زمان) نتیجه معامله را دریافت می کند و می تواند راجع به آن اظهار نظر کند. بنابراین فاصله تصمیم و اقدام تا نتیجه خیلی کوتاه است. دومین طبقه به مسئولیت ها و مشاغل مهندسی تعلق می گیرد. در این بخش، نتیجه اقدامات بعد از حدود یک تا دو سال بعد دیده می شود. به عنوان نمونه، نقشه یک ساختمان معمولا بعد از یک سال تا دو سال ساخته و قابل رؤیت می شود. سومین بخش مربوط به مسئولیت ها و مشاغل اقتصادی است که از زمان اقدام، چیزی حدود سه سال زمان می برد تا نتایج یک تصمیم اقتصادی دیده شود. چهارمین بخش از این هرم شامل مسئولیت ها و مشاغل فرهنگی است که تصمیمات فرهنگی از زمان اجرا تا نتیجه بخشی و تأثیر آن چیزی بیش از هفت یا هشت سال زمان می طلبد و آثار و نتایج آن به مرور و تدریجی به چشم می آید. آخرین بخش هم مسئولیت­ ها و مشاغل سیاسی و کشورداری است که معمولا آثار آن بیش از بیست سال طول می کشد تا پدیدار شود و تغییر عمیق مورد نظر قابل مشاهده گردد. آن چه در این تقسیم بندی به شکل عجیبی در تناقض با دیدگاه بسیاری از مدیران کشور که غالبا جایگاه های مدیریت فرهنگی را نیز اشغال کرده اند، به خوبی دیده می شود طبقه مربوط به مشاغل و مسئولیت های فرهنگی است که بالاتر از سطوح خدماتی، مهندسی، و اقتصادی قرار گرفته و در طبقه چهارم نشسته است، و با وجود این که یک مدیر فرهنگی باید بداند که تأثیر تصمیمش معمولا هفت هشت سال بعد ظاهر می شود، به شکل حیرت انگیزی توقع دارد که اثر تصمیمش به زودی آشکار شود، یا واکنش ها و بازخوردهای سطحی و ساده و دم دستی ناشی از تصمیم را، بر نتایج آن تعمیم می دهد. البته از واکنش ها و نمودهای آنی بعضی از تصمیمات نباید صرف نظر کرد، که در جای خود بسیار مهم و قابل تأمل است، اما همین بازخوردهای آنی و فوری خود به خود نتایجی را به بار می آورد که چیزی حدود هشت سال بعد، نمایان می گردد.

خاطره کوتاهی را نقل می کنم؛ دوره ای از سال های قبل، در یکی از شبکه های سراسری سیما، برنامه مفصلی درباره سینمای کشور پخش می شد. این برنامه به دلایل مختلفی از جمله به خاطر رویکردی که در نفی و اثبات هنرمندان و هنرپیشگان کشور داشت و از سویی به سلبریتی سازی از چهره های نه چندان موجه می پرداخت و از سوی دیگر هنرمندان و سینماگران معتبر ارزشمدار را تخفیف می داد. این برنامه در طراحی شاکله، عوامل، جهت گیری محتوا، و چگونگی اجرا، به پشتوانه اعتماد اغراق آمیز و غیر منطقی مدیریت های مربوطه به شکلی پیدا و پنهان به تحقیر و حذف جریان اسلامی و انقلابی می پرداخت، و افراد و آثار سیاه نما و لمپن را ضریب مثبت می داد. من که اتفاقاً مسئولیتی هم در این خصوص داشتم و نتایج منفی آن را پیش بینی می کردم، به یکی از مسئولان وقت اعتراض کردم که این برنامه با جدیت تمام در حال ریشه کن کردن سینمای انقلابی و دینی است! پاسخ او به عنوان یک مدیر فرهنگی حیرت آور بود! او به من گفت فلانی چه می گویی؟!! این برنامه ده میلیون نفر بیننده دارد!! به کنایه گفتم اگر این گونه بخواهیم بیننده جذب کنیم، راه های نزدیک تر و کم هزینه تری هم هست… ایشان و دیگر مسئولان اعتنایی نکردند و بالأخره در سال های بعد دیدیم که بی احترامی و تمسخر سینمای ارزشی، و توجه تابوگرایانه به سینمای سیاه و زرد تا چه حد پیش رفت… اگر این برنامه، به تنهایی بار این مسئولیت را به دوش نکشد، بی تردید یکی از مؤثرترین دلایل این نتیجه فرهنگی در خصوص سینمای کشور است… اجازه بفرمایید برای اثبات ادعایم به اسمی اشاره نکنم!

تردیدی نیست که ویژگی نقش زمان طولانی برای مؤثر بودن تصمیمات فرهنگی در مشاغل و مسئولیت های فرهنگی الزام و اجبار آینده نگری و نگاه راهبردی و استراتژیک را در این حوزه نشان می دهد و جنس مدیریت فرهنگی رابطه انکارناپذیر و جدانشدنی ای با مقوله آینده نگری دارد.

بر همین مبنا است که گفته می شود، مدیر فرهنگی باید آینده نگر باشد، او امروز تصمیم می گیرد در حالی که هفت هشت سال بعد نتیجه واقعی آن قابل مشاهده می شود. ممکن است تصمیم امروز یک مدیر فرهنگی، خوشایند باشد و تصمیم درستی به نظر برسد، اما در سال نتیجه، آن چه مشاهده می شود، ناخوشایند و غلط باشد؛ و بر عکس، تصمیمی که امروز ناخوشایند و نادرست به نظر می­رسد، چه بسا در سال نتیجه، مفید و درست و منطقی ارزیابی گردد. تصمیم ناخوشایند یا خوشایند امروز مدیر فرهنگی باید بر اساس نگاه آینده نگر و راهبردی او به گونه ای تعریف و اجرایی شود که در سال نتیجه، میوه ی «نتیجه مطلوب و مفید» را بار بدهد و به ثمر بنشیند. چنین نگاه آینده نگرانه و استراتژیکی در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه و فیلم و سینما و صدا و سیما و نشر و آموزش و تربیت، در جمهوری اسلامی که داعیه دار حکومت بر مبنای اندیشه های والای اسلامی و قرآنی را دارد، و بی توجهی به آن آثار خسارت بار و غیر قابل جبرانی را به بار می آورد، موکول به «پشتوانه علم و دانش مورد نیاز»، «آگاهی همه جانبه»، «تجربه مفید و هدفمند»، «سلامت»، و «صداقت» هر مدیر فرهنگی خواهد بود.

متأسفانه آن چه از سال های دور و دراز در کشور ما دیده می شود، سهل انگاری در انتخاب بخش قابل توجهی از مدیران فرهنگی است که از میان افراد کم دانش یا نادان، ناآگاه، بی تجربه، ناسالم، ناصادق، و چه بسا ساده لوح، و در یک کلام «بی ربط» منصوب می شوند. این گونه از مدیران، همواره تصمیمات آنی و روزمره می گیرند و هرگز قادر به اتخاذ تصمیمات و انجام اقدامات استراتژیک و آینده نگرانه نیستند. نتیجه چنین وجود طیفی از مدیران ناصحیحی از این دست، چنان خواهد شد که امروز در همهمه جولان فرهنگ مهاجم غربی و ضد اسلامی و ضد ایرانی، بسیاری از دلسوزان جامعه پشت دست به دندان حسرت و ندامت می گزند، و افسوس می خورند که نتیجه فرهنگی اقدامات بخش عمده ای از جریانات و نهادها و ساختارهای فرهنگی در کشور، علی رغم دقت و مراقبت لازم در تنظیم اهداف و سیاست و برنامه ها، آن چیزی نیست که باید می بود، و باید می شد!

لذا به صورت جدی و بدون مسامحه و مساهله و مصالحه باید بر این نکته پای فشرد که «یک مدیر فرهنگی باید استراتژیست باشد»…

ادامه دارد…


[1] https://fa.wikipedia.org/wiki/استرتژیست