0

خاک آسمان

آنجادر اوج آسمانکه سر بنهادی به روی خاکیک بوته از شقایق گلرنگ رسته است از قاب عکس توخورشیداز شرمسر به نقابی ز ابر برد اما دلمبرای نور رختاز بار غصه هاامشب گرفته است…

0

خطر اعتماد

از برابر رویت گذر نخواهم کردبهشت را معادله با این اثر نخواهم کردحضور روی تو عشق است، تا دم آخردر این مقام بمانم، سفر نخواهم کردحریم مسجد من کعبه وجود تو بادبه سوی کعبه...

0

بابای خسته

رفته بودم، رفته بودی، رفته بودلیک، بند دوستی پیوسته بودچشم بیمارش، به رویم بسته شدبس که از ایام، بابا، خسته بود

0

وفای بی وفا

ناله سر کن، ناله سر کن، مویه کندر مسیر دلبرت ره پویه کنشاید از بهر وفا، آن بی وفاکام دل را بر دهد، یکسویه کن

0

متکای فرش

رفته در اوج و از آن بالاهاگوشه چشم به ما می انداختنقطه هیچک ما را می دیدبسکه جان بهر جوانان می باختآسمان تخت شهنشاهی اولیک بر فرش، متکا می ساخت