اشعار

بابای خسته

بابای خسته

12 اسفند 1401

رفته بودم، رفته بودی، رفته بودلیک، بند دوستی پیوسته بودچشم بیمارش، به رویم بسته شدبس که از ایام، بابا، خسته…

📌
0💬 read more
مدد زانو

مدد زانو

در کودکی و جوانی و پیرگینام علی، مدد زانوان ماست

📌
0💬 read more
متکا

متکا

وقتی علی است متکای عالمینآیا کسی غم بی یاوری، خورد؟

📌
0💬 read more
وفای بی وفا

وفای بی وفا

ناله سر کن، ناله سر کن، مویه کندر مسیر دلبرت ره پویه کنشاید از بهر وفا، آن بی وفاکام دل…

📌
0💬 read more
دردک وصل

دردک وصل

صنما درد فراقت که به من می گفتیدردکی بود که من موقع وصلت دارم

📌
0💬 read more
آتش لب

آتش لب

آتش هجر به آتشدان عشقگرمی لبهای یار است، ای صنم

📌
0💬 read more
متکای فرش

متکای فرش

رفته در اوج و از آن بالاهاگوشه چشم به ما می انداختنقطه هیچک ما را می دیدبسکه جان بهر جوانان…

📌
0💬 read more